صفحه اول

حمله آمریکا و استراتژی جدید اعمال قلدری در جهان

درباره حمله آمریکا به عراق و سیاست حزب کمونیست کارگری ایران



بخش اول

هفتگى شماره ١٢٥ - ٥ مهر ١٣٨١ - ٢٧ سپتامبر ٢٠٠٢



هفتگى: در اطلاعیه حزب کمونیست کارگری ایران گفته شده که از جنگ آمریکا علیه عراق باید جلوگیری کرد و حزب هرگونه حمله نظامى به عراق را محکوم میکند. تفاوتهای حمله آمریکا به عراق با حمله آمریکا به طالبان و همچنین تفاوت موضعگیری حزب در قبال این دو حمله آمریکا را چگونه توضیح میدهید؟

کورش مدرسى: جنگى در کار نیست. بحث صریحا حمله نظامى آمریکا به عراق است. حمله‌ای که آمریکا در تدارک آنست با جنگ آمریکا و طالبان متفاوت است. حمله آمریکا به عراق ادامه یا بهتر است بگویم گسترش سیاستى است که آمریکا در جنگ خلیج تعقیب میکرد. یعنى اعمال یک نظم نوین جهانى که متضمن قدرقدرتى کامل آمریکا است. جنگ افغانستان، جنگ آمریکا و ائتلاف وسیعى از کشورهای مختلف جهان بود که با هدف سرنگون کردن حکومت طالبان، یعنى یکى از کانونهای قدرت اسلام سیاسى در منطقه و جهان، صورت گرفت. سرنگونى طالبان و اسلام سیاسى در این جنگ هم برای مردم افغانستان و هم برای مردم منطقه و جهان امری مثبت بود. جانشین حکومت طالبان، در این چهارچوب، هر کس که بود، به معنى کاهش مشقت مردم در افغانستان و تضعیف اسلام سیاسى در منطقه بود.

اما جنگى که امروز آمریکا در تدراک آنست، صورت مساله‌ای کاملا متفاوت دارد. حاصل این جنگ فقط سرنگونى صدام حسین و احیانا رژیم بعث نیست. حاصل این جنگ قبل از هرچیز تثبیت قدرقدرتى آمریکا است که برای مردم عراق، مردم منطقه و در سراسر جهان پدیده‌ای بشدت مضرر است و قبل از هرچیز دامن حرکت‌های آزادیخواهان مردم در هر نقطه جهان را میگیرد.

به این جنگ از دو زاویه باید نگاه کرد، که البته بهم مربوط هستند. یکى خود صورت مساله‌ای است که آمریکا طرح میکند و دیگری استراتژی عمومى‌تری است که راست‌ترین جناح بورژوازی آمریکا دارد بعنوان چارچوب سیاست خارجى آمریکا در جهان امروز پیش میگذارد.

آمریکا صورت مساله را سرنگونى یک رژیم دیکتاتور و فاشیست و جنایتکار معرفى میکند. این صورت مساله نیست. گرد و خاکى است که آمریکا برای پوشاندن اصل مساله برپا کرده است. در این مورد، یعنى پیش کشیدن خصوصیات رژیم بعث، که اتفاقا در بیشتر دوران حیات رژیم صدام مورد حمایت آمریکا بوده، ما قبلا در ارتباط با جنگ خلیج و محاصره اقتصادی عراق به تفصیل صحبت کرده‌ایم. خوانندگان این مصاحبه را به مرور مجدد نوشته‌های منصور حکمت در مورد جنگ خلیج در نشریه کمونیست و همچنین مصاحبه من با نشریه پرسش که در شماره ٢ آن درج شده مراجعه میدهم.

خیلى خلاصه اگر بخواهم اینجا اشاره کرده باشم باید بگویم که مساله افغانستان یک پایه واقعى و حقیقى داشت که آنرا از بقیه نقاط جهان متمایز میکرد. این پایه تسلط اسلام سیاسى و گسترش دامنه تروریسم آن بود. در مورد عراق صورت مساله کاملا اختیاری و دلبخواه است و از این نظر نمیتواند واقعیت را منعکس کند. یعنى صورت مساله‌ای که آمریکا از این جنگ بدست میدهد خاص دولت عراق نیست، اکثر دولت‌های دوست آمریکا چنین هستند.

با متمایز کردن عراق داریم حکمیت در مورد اینکه چه کسى مستبد و جنایتکار است را به آمریکا میسپاریم. اجازه بدهید چند مثال بزنم: میگویند رژیم عراق یک رژیم استبدادی است. اما مگر رژیم عربستان سعودی و رژیم‌های دیگر هم‌پیمان آمریکا کمتر از رژیم عراق مستبد هستند؟

با قبول این صورت مساله داریم میپذیریم که این آمریکا است که استبدادی و غیر استبدادی بودن یک رژیم را تعیین میکند. میگویند رژیم عراق سلاح‌های کشتار جمعى در اختیار دارد. اما مگر آمریکا، انگلستان، پاکستان، هند، اسرائیل، فرانسه، چین و غیره چنین سلاح‌هائى ندارند؟ اگر این صورت مساله را قبول کنیم داریم میپذیریم که داشتن این سلاح‌ها تنها وقتى جرم است که آمریکا فکر کند که جرم است. میگویند عراق این سلاح‌ها را بکار برده است. اما مگر آمریکا تنها بکار گیرنده بمب اتمى در جهان نیست؟ مردم بى دفاع و بیگناه هیروشیما و ناکازاکى مستوجب چنین کشتاری بودند؟ مردم ویتنام چه؟ مگر آمریکا در بکار بردن سلاح‌های شیمیائى و میکربى علیه مردم ویتنام تردید کرد؟ مگر درست زمانى که عراق در حال بکار گیری سلاح‌های شیمیائى بود و از جمله این سلاح‌ها را علیه خود ما بکار بست آمریکا و غرب از آن حمایت نمیکردند؟ مگر اعتراض ما و همه مردمى که در ایران و عراق قربانى این جنایت صدام شدند را مسکوت نگذاشت و آنرا خفه نکردند؟ مگر آمریکا در همین جنگ خلیج سلاح‌های حاوی اورانیم رقیق شده را بکار نبرد؟ و مگر صدها هزار کودک و پیر و جوان در عراق، به اذعان خود سازمان ملل، قربانى این جنایت نشده‌اند؟ مگر آمریکا مهلک‌ترین سلاح کشتار جمعى، یعنى محاصره اقتصادی، را بیش از ده سال نیست که علیه مردم عراق بکار بسته است؟

واقعیت این است که مساله داشتن سلاح‌های کشتار جمعى و بکار بردن آن نیست، و اگر صورت مساله را از آمریکا بپذیریم رسما پذیرفته‌ایم مساله انحصار داشتن سلاح کشتار جمعى توسط تعداد کمى کشور و اجازه بکار بردن آن توسط آمریکا و دوستانش است. در پرتو جنجالى که آمریکا در مورد عراق راه‌انداخته تنها یک واقعیت وجود دارد. آمریکا هرکس را که مضرر بحال منافع خود تشخیص داد میتواند سرنگون کند. امروز "تغییر رژیم" یقه صدام فاشیست را میگیرد. با همین استدلال، در صورت تثبیت آن، فردا آمریکا میتواند هر رژیم و هر نظامى را که مخالف منافع خود تشخیص دهد با شعار "تغییر رژیم" مورد هدف قرار دهد.

"تغییر رژیم" عراق حتما خواست هر انسان شرافتمندی است اما بطور واقعى این مساله آمریکا نیست. طرح این مساله از طرف آمریکا صرفا یک پروپاگاند جنگى برای تحقق یک موقعیت ویژه برای آمریکا است.

زاویه دومى که باید به آن توجه کرد و بنظر من رکن اساسى توضیح این سیاست آمریکا است بحث استراتژی نوین آمریکا در دنیای معاصر یا همان نظم نوین جهانى است. ما شاهد یک تغییر بنیادی در فلسفه سیاست بین‌المللى آمریکا هستیم. تاکنون سیاست رسمى آمریکا و فلسفه سیاست بین‌المللى آن، حتى در دوره اوج ریگانیسم، این بود که آمریکا باید آنقدر بلحاظ نظامى قوی باشد که هر دشمنى، بخصوص بلوک شرق، را از فکر تعرض نظامى به این کشور باز دارد و اهرمى آنچنان قدرتمند به آن بدهد که بتواند از حیطه تسلط سیاسى، اقتصادی و نظامى خود دفاع کند. به این سیاست نام "سیاست باز دارنده" (Deterence Policy) داده بودند.

امروز ما شاهد طرح سیاست جدیدی از جانب راست‌ترین محافل بورژوازی آمریکا هستیم. این سیاست نام "سیاست ضربه پیش‌گیرانه" (Pre-emptive Strikes) به آن داده‌اند و اخیرا توسط کاخ سفید بعنوان مبنای سیاست خارجى آمریکا مطرح شده. بر اساس این سیاست آمریکا دیگر نباید اجازه بدهد که هیچ رقیبى، اقتصادی، سیاسى یا نظامى، که بتواند منافع این کشور را نادیده بگیرد و تهدیدی برای آن باشد شکل بگیرد. در نتیجه آمریکا باید بتواند شکل‌گیری چنین قدرتى را با توسل به نیروی نظامى در نطفه خفه کند. اتخاذ این سیاست نه تنها احتیاج به پشتیبانى سازمان ملل یا کشورهای دیگر را ندارد بلکه اتفاقا تحقق آن نیازمند آن است که آمریکا بتواند یکجانبه و با اتکا به نیروی خود و مستقل از بقیه این کار را انجام دهد. این مبنای سیاست آمریکا در قبال رژیم عراق است.

با تثبیت این سیاست فردا هرجا که مردم آزادی‌هائى را بخواهند که منافع آمریکا را تهدید کند با نیروی نظامى این دولت روبرو خواهند شد. آمریکا دارد با این سیاست جهان را تبدیل به حیاط خلوت خود میکند. کاری را میکند که در طى صد سال گذشته در آمریکای لاتین کرد. کودتا، دخالت نظامى و تضمین حکومت‌هائى که منافع آمریکا را حفظ میکنند. نمونه امروزش در خاورمیانه عربستان سعودی و کویت و اسرائیل هستند. اما باید به ابعاد انسانى این سیاست ماجراجویانه آمریکا هم توجه کرد. عراق، بلحاظ اقتصادی کشوری بشدت پیچیده تر از افغانستان است.

جنگ با عراق مستلزم ویران کردن مجدد پایه‌های اقتصادی آن کشور از نیروگاه برق و شبکه آبرسانى تا پل‌ها و جاده‌ها و غیره است که نمونه آنرا در جنگ خلیج دیدیم. یک رکن حمله آمریکا به عراق ویران کردن بنیه اقتصادی و زیرساخت آن کشور است. آمریکا نشان داده است که برای ممانعت از یک کشته خود حاضر است هزاران نفر از مردم بیگناه را بکشد. بعلاوه رژیم عراق این بار به جنگ مرگ و زندگى کشیده میشود. آیا کسى نسبت به توحش این رژیم تردیدی دارد؟ آیا کسى میتواند تضمین کند که عراق سلاح شیمیائى و یا میکربى را بکار نخواهد گرفت؟ اگر بکار گرفت چه میشود؟ در جنگ قبل رسما به رژیم عراق اطلاع داده شده بود که اگر سلاح شیمیائى بکار ببرد بغداد را بمباران اتمى خواهند کرد. با این مساله که پای نابودی این رژیم در میان است و راه عقب نشینى برای آن نمانده لاجرم امکان توسل به سلاح‌های شیمیائى از جانب رژیم عراق واقعى تر و محتمل تر است، چه خواهند کرد؟ آیا بغداد را با بمب اتمى نخواهند کوبید؟ با این کار مشکل اخلاقى دارند؟ مگر در هیروشمیا، ناکازاکى و در ویتنام نکردند؟ آمریکا با حمله به عراق جنگ دیوانگان را براه خواهد انداخت. مردم عراق قربانى اول این سیاست آمریکا خواهند بود.

رژیم دست پخت آمریکا که قرار است جای رژیم عراق را بگیرد هم جالب است. مجمع عشایر، ژنرالهائى که خود باید در کنار مسئولین رژیم بعث محاکمه شوند، اسلامیونى که یک پای تروریسم اسلامى در منطقه بوده‌اند و غیره. هنوز جنگ شروع نشده جماعت طالبانى و بارزانى دارند از پاکسازی قومى کرکوک حرف میزنند و نقشه آنرا میکشند.ماحصل خصلت دلبخواهى تمایز عراق در مقابل کشورهای مرتجع دیگر و در کنار ترکتازی توحش مطلق دولت اسرائیل این خواهد بود که اسلام سیاسى در منطقه رشد خواهد کرد. اسلامیون بار دیگر گوش شنوا برای تبلیغات سیاهشان پیدا خواهند کرد. این سیاست به آنها مشروعیت خواهد بخشید. فاشیسم در مقابل خود فاشیسم را تقویت میکند. سیاست "پیشگیرانه" آمریکا رژیم‌های نامطلوب آمریکا را هدف قرار میدهد نه مستبدان را. و این سیاست در مقابل خود انواع ایدئولوژی‌های کثیف و فاسد از اسلام سیاسى تا ناسیونالیسم را تقویت خواهد کرد. در یک کلام حاصل حمله آمریکا به عراق جز فساد و تباهى چیز دیگری نمیتواند باشد. یادتان باشد که تشکیل و رشد "القاعده" محصول جنگ اول خلیج بود و در عکس‌العمل به آن خود را بیان کرد. این بار انواع کثیف تر آن پا به میدان خواهند گذاشت.




بخش دوم

هفتگى شماره ١٢٦ - ١٢ مهر ماه ١٣٨١ - ٤ اکتبر ٢٠٠٢



هفتگى: ممکن است استدلال شود که رژیم عراق مثل رژیم طالبان یک رژیم فاسد، دیکتاتوری و فاشیستى است، و سرنگون شدن آن آرزوی همه انسانهای شرافتمند است، چرا نباید از این امر خوشحال بود و جنبه مثبتى در این جنگ دید، مثل جنگ با طالبان؟

کورش مدرسى: حتما سرنگونى رژیم عراق آرزوی همه انسانهای شرافتمند است. حزب کمونیست کارگری ایران در کنار حزب کمونیست کارگری عراق با این رژیم جنگیده و این نبرد کماکان ادامه دارد. اما مساله اینجا سرنگونى رژیم صدام نیست. این فرمولى است که آمریکا از مساله بدست میدهد. رژیم صدام را با انداختن یک بمب اتمى روی بغداد هم میتوان سرنگون کرد. آیا ما باید جنبه مثبتى در این ببینیم؟ در جنگ افغانستان هم آمریکا بهر حال در تلاش تثبیت قدرقدرتى خود بود اما صورت مساله سرنگون کردن حکومت اسلام سیاسى بود، که میتوانست با لطمات و صدمات کم برای مردم متضمن سر کار آمدن رژیمى باشد که بهر حال بهتر است. آمریکا هر فرمولى از آن جنگ بدست میداد حاصل شکست طالبان پیروزی آمریکا بعنوان یکتا قدرت جهانى نبود. حاصل این پیروزی از نظر مردم جهان شکست اسلام سیاسى و پیروزی نوعى تمدن بر بربریت اسلامى بود. اتفاقا درست بهمین دلیل است که آمریکا امروز به مساله صدام برگشته است. جنگ افغانستان آن موقعیت و قانون جنگلى که آمریکا میخواست را نتوانست و بنا به ماهیت مساله نمیتوانست ببار آورد. این بار حاصل حمله آمریکا به عراق نه سرنگونى صدام، بلکه تثبیت حاکمیت آمریکا بر جهان است. این پدیده برای بشریت و برای تعالى مردم عراق سیاه تر از حاکمیت بعث خواهد بود. بنظر من باید یک قدم از صورت مساله‌ای که آمریکا به کمک ژورنالیسم نوکر در مقابل جامعه قرار داده‌اند فراتر گذاشت. اعلام کرد که مساله این نیست. مساله حمله آمریکا به عراق برای تثبیت قدرت خود است. اگر یک رژیم متمدن و انسانى در کار سرنگونى صدام بود مساله از اساس متفاوت بود. گفتم صورت مساله را همانطور که در مقابل ما قرار داده‌اند نباید پذیرفت. مساله چیز دیگری است. سرنگونى صدام راه دارد. قرار نیست که ما صدام را به قیمت خانه خرابى مردم منطقه، جهان و از جمله مردم عراق سرنگون کنیم.

هفتگى: جلوگیری از حمله آمریکا به عراق به چه فاکتورهائى منوط میشود و چه تلاشهائى را لازم دارد؟ موضع حزب در قبال "جنبش ضد جنگ" در حال شکلگیری و جریانات دخیل در آن چیست و آیا حزب در این جنبش شرکت میکند؟

کورش مدرسى: وقوع حمله آمریکا به عراق بستگى به فاکتورهای مختلفى دارد. از فراهم آوردن امکانات استراتژیک و لجستیکى در منطقه تا خنثى کردن کشورهای اروپائى که نقش جدید آمریکا را قبول کنند. اما یک فاکتور مهم و اساسى اعتراضى است که میتواند و باید در سطح بین‌المللى در مقابل میلیتاریسم آمریکا شکل داد. اگر آمریکا و دولتهای غربى با موج اعتراض مردم روبرو شوند مجبور به عقب نشینى میشوند. در نتیجه ما تلاش میکنیم که یکى از ارکان مهم جنبش ضد جنگ را تشکیل دهیم. اما بطور واقعى این جنبش جریانات مختلفى را بخود جلب میکند. گفتم که نتیجه سیاست میلیتاریستى آمریکا تقویت اسلام سیاسى و ناسیونالیسم خواهد بود. معنى این حرف این است که این جریانات تلاش میکنند که در پروسه شکل گیری جنبش ضد جنگ خود را بعنوان نماینده و سخنگوی منافع مردم در عراق و در منطقه معرفى کنند و شعار‌ها و تبیین‌های خود را به شعار و تبیین شرکت کنندگان در این جنبش تبدیل کنند و از این جنبش هم برای خود مشروعیت بگیرند. ما نباید اجازه این کار را بدهیم. این جنبش باید جنبش جهان متمدن و انسانیت در مقابل توحش آمریکا باشد. خواست‌های آن نباید کمترین سمپاتى به اسلامیون و ناسیونالیستها را داشته باشد. در این راه باید روشنگری کنیم، باید نیرو بسیج کنیم، باید سمپاتى جلب کنیم و باید انسانیت را به پرچم این اعتراض تبدیل کنیم. این مبارزه‌ای پیچیده است اما بطور واقعى دنیای متمدن و انسانیت موجود در جامعه با ماست. بخصوص بعد از ١١ سپتامبر با ما است. باید از این موقعیت استفاده کنیم. باید این جنبش را به مبنای عروج حرکت انسانى در مقابل میلیتاریسم آمریکا تبدیل کرد.

هفتگى: در متن فعالیتهای حزب کمونیست کارگری ایران علیه حمله احتمالى آمریکا به عراق چه شعارهائى برجسته است و بطور مشخص موضع حزب در قبال شعار "نه بوش، نه صدام" چیست؟

کورش مدرسى: حتما با یک شعار نمیشود کل این تحلیل و واقعیت را منعکس کرد. بیشتر از صرف یک شعار باید به بیانیه‌ها، به قطعنامه ها و به روشنگری در محل و در پروسه تدارک این جنبش توجه نمود. در مورد شعار نه بوش نه صدام فکر میکنم این شعار نیمى از صورت مساله‌ای که آمریکا در مقابل ما قرار داده است را پذیرفته است. معلوم است که اجزای این شعار نه تنها ایرادی ندارند بلکه خواست هر انسان شرافتمندی است. اما کنار هم قرار دادن این دو در این شرایط به معنى آنست که گویا جنگى بین صدام و آمریکا درگیر است و ما به هر دو نه میگوئیم. این واقعیت ندارد. همانطور که گفتم جنگى در میان نیست. بحث حمله بى توجیه آمریکا به عراق است. صورت مساله آمریکا است نه عراق و نه عراق بعلاوه آمریکا. اگر جنبش ما کاملا در مقابل میلیتاریسم آمریکا تیز و روشن بین نباشد، اگر از موضع دفاعى حرکت کند برد نخواهد داشت. اگر کسى از من بپرسد که پس در مقابل صدام چه میگوئید من جواب خواهم داد این بحث درباره صدام نیست. این کلاه برداری را قبول نمیکنم، شما نمیتوانید قورباغه را به رنگ قناری درآورید بعد بخواهید با من در مورد اصول رفتار با قناری وارد بحث شوید. موقعیت درست نظیر جنگ خلیج است. آن وقت هم ما زیر بار اینکه مساله کویت و استقلال آنست نرفتیم.

هفتگى: در صورت حمله آمریکا به عراق و استقرار نیروهای آمریکا در منطقه معادلات سیاسى در منطقه دستخوش تغییراتى میشود و روی اوضاع سیاسى ایران و همچنین روی نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامى تاثیر میگذارد. ارزیابى شما از این تغییر و تحولات در منطقه و ایران چیست؟

کورش مدرسى: آمریکا اگر این حمله را انجام دهد و موفق شود تبدیل به یک کشور ساکن در منطقه خواهد شد. امروز اگر آمریکا بخواهد اقدامى نظامى علیه کسى در منطقه انجام دهد باید موافقت چند کشور و شیخ نشین و امارت را بگیرد. اما با داشتن پایگاه ثابت در عراقى که به تصرف در آورد موقعیت تثبیت شده‌تری پیدا میکند که میتواند هر کاری را که بخواهد انجام دهد. این چشم‌انداز روشنى نیست. نه ما نه مردم ایران سر جنگ با آمریکا را نداریم اما جنگ دو طرف دارد. آمریکا نشان داده است و امروز با سیاست "پیشگیری" دارد اعلام میکند که اگر مردم ایران یا عربستان و یا هرجای دیگر در منطقه تصمیم بگیرند که سیاستى را در پیش بگیرند که باب طبع آمریکا نیست و یا دولتى در هر کدام از این کشورها سرکار بیاید که حتى با رشد اقتصادی خود دامنه نفوذ آمریکا را محدود کنند خیلى ساده آمریکا با اتکا به پایگاه دائمى خود مناطق نفتى این کشورها را اشغال خواهد کرد و یا اصولا کل کشور را بخاک سیاه خواهد نشاند. آمریکا دارد با این سیاست منطقه خلیج را به حیاط خلوت خود تبدیل میکند. اگر از گذشته و حال درسى گرفته باشیم این آینده تاری برای منطقه است. آمریکا تبدیل به عامل بى‌ثباتى و رشد جریانات ارتجاعى در منطقه خواهد شد، همانطور که شارون مبنای رشد حماس در فلسطین شده است. بلحاظ سیاسى استقرار آمریکا در کنار ایران برای جمهوری اسلامى مفید نیست و موقعیت نیروهای طرفدار آمریکا را تقویت میکند. اما همانطور که در مورد عراق گفتم ما خواهان "تضعیف" جمهوری اسلامى به قیمت سیه روزی و تباهى مردم نیستیم. میشود با زدن بمب اتمى به تهران هم رژیم را سرنگون کرد. این سیاست آمریکا جز تباهى چیزی برای مردم به ارمغان نخواهد آورد.